جملات قصار و شنیدنی وبلاگ ، منتخب جملات قصار ، شعر ، حرف دل است.
| ||
جدایی حس خوب با تو بودن دیگه با من آشنا نیست
[ دوشنبه 92/9/25 ] [ 6:59 عصر ] [ داود خانبابایی ]
[ نظرات () ]
تو اون شام مهتاب ، کنارم نشستی قلم زد نگاهت ، به نقش آفرینی پریزاد عشق و ، مه آسا کشیدی تو دونسته بودی ، چه خوش باورم من تا گفتم کی هستی ؟ ، تو گفتی یه بی تاب قسم خوردی بر ماه ، که عاشق ترینی همون لحظه ابری ، رخ ماهو آشفت گذشت روزگاری ، از اون لحظه ی ناب در اون درگه عشق ، چه محتاج نشستم تو از این شکستن ، خبر داری یا نه هنوزم تو شب هات ، اگه ماهو داری
[ دوشنبه 92/9/25 ] [ 12:13 صبح ] [ داود خانبابایی ]
[ نظرات () ]
درد هرکس را طبیبی داده ای رنج هرکس را نصیبی داده ای ای خدا آخر طبیب من کجاست مردم از حسرت نصیب من کجاست گه ندا آمد که ای شوریده حال هرچه می خواهی در این درگه بنال کار لیلی نیست آن کار من است حسن خوبان عکس رخسار من است
[ جمعه 92/9/15 ] [ 4:46 عصر ] [ داود خانبابایی ]
[ نظرات () ]
کی با اشکای تو یه اسمون ستاره ساخت کی بود که به نگاه تو دلش رو عاشقونه باخت کی بود که با نگاه تو خواب و خیال عشق و دید کی بود که واسه تو از همه دنیا دل برید نگو کی بود کجایی بود اون که برات دیوونه بود رو خط به خط زندگیش از عشق تو نشونه بود من بودم اون که دلش رو ساده به پای تو گذاشت اون که واسش بودن تو به غیر غم چیزی نداشت من بودم اون که دل اخر عشق تو رو خوند اون که به جای عاشقی حسرتشو به دل نشوند حسرت دوست داشتن تو همیشگی بود
[ جمعه 92/9/15 ] [ 4:42 عصر ] [ داود خانبابایی ]
[ نظرات () ]
داشتم فراموشت می کردم اما باز دوباره دیدمت تو غمها غوطه ور شدم چرا؟ داشتم فراموشت می کردم اما تا صدات رسید به گوش من شکستم بی صدا چرا؟ داشتی می رفتی از خیال من خزونی بود بهار من دیدم تو رو خزونم جون گرفت این قلب سرد و ساکتم دوباره با نگاه گرم و بی ریا و عاشقت زبون گرفت چرا دوباره اومدی صدا رو جون دادی گل بهارو زخم دل دوباره تازه شد شوق نگاه خستمو دوباره دوختی اخر ستاره حسرتم بی اندازه شد یا راحتم کن و واسه همیشه این دلو بکن ز رییشه از خیال سرد من برو یا باغبون شو و بهارو باز نشون بده گلارو تو وجود خسته ام برو داشتم فراموشت می کرم اما باز
[ جمعه 92/9/15 ] [ 4:40 عصر ] [ داود خانبابایی ]
[ نظرات () ]
دلم کسی را میخواهد
[ جمعه 92/9/15 ] [ 4:37 عصر ] [ داود خانبابایی ]
[ نظرات () ]
از او که رفته نباید رنجشی به دل گرفت آنکه دوستش داریم همه گونه حقی بر ما دارد حتی حق آنکه دیگر دوستمان نداشته باشد نمی توان از او رنجشی به دل گرفت بلکه باید تنها از خود رنجید که چرا باید آنقدر شایسته ی محبت نباشیم که دوست ما را ترک کند ... و این خود دردی کشنده است ...
[ جمعه 92/9/15 ] [ 4:34 عصر ] [ داود خانبابایی ]
[ نظرات () ]
بسیجی پاک از هرنقصو عیب است [ جمعه 92/9/1 ] [ 11:41 صبح ] [ داود خانبابایی ]
[ نظرات () ]
ما همان نسل جوانیم که ثابت کردیم درره عشق جگر دارتر از صدمردیم هرزمان بوی خمینی به سر افتدمارا دور سید علی خامنه ایمیگردیم [ جمعه 92/9/1 ] [ 11:39 صبح ] [ داود خانبابایی ]
[ نظرات () ]
|
آرشیو مطالب | |
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |