جملات قصار و شنیدنی وبلاگ ، منتخب جملات قصار ، شعر ، حرف دل است.
| ||
♦ ای که در رنج و عذابی ! تو آنگاه رستگاری که با ذات و هویت خویش یکی شوی ♦ آموختن تنها سرمایه ای است که ستمکاران نمی توانند به یغما ببرند ♦ مردم ! هشدار ! که زیبایی زندگانی ست ، آن زمان که پرده گشاید و چهره برنماید . ♦ رابطه قلبی دو دوست نیاز به بیان الفاظ و عبارات ندارد ♦ هشدار ! تنها به عزم نیاز اگر به معبد درون شوید ، هرگز هیچ نیابید ♦ اگر بکوشی و در پی نصیبی حتی برای خود باشی بدان که صالحی ♦ معرفت زمانی تکامل می یابد که کار و کوشش با آن همراه باشد ♦ بجاست دوستی بخواهی که به روزهایت تلاش و به شبهایت آرامش بخشد ♦ شادمانی اسطوره ایست که در جستجویش هستیم ♦ آرامش گهواره ای ست بر دامن خاک و سنگ پله هایی به جانب افلاک ♦ از ابرانسان است که انسان های برتر دلگرمی و شجاعت می گیرند ♦ عشق هنگامی که شما را می پرورد شاخ و برگ فاسد شده را هرس می کند ♦ به رویاها ایمان بیاورید که دروازه های ابدیت اند ♦ انسان فـرزانه با مشعـل دانش و حکمت، پیش رفته و راه بشریت را روشن می سازد ♦ ایمان از کردار جدا نیست و عمل از پندار ♦ زجر کشیده ! تو آنگاه به کمال رسیده ای که بیداری در خطاب و سخن گفتنت جلوه کند ♦ چه زیباست هنگامی که در اوج نشاط و بی نیازی هستی دست به دعا برداری ♦ رنجدیده ! اگر بکوشی تا چیزی از مال خویش را به مردم بذل کنی بی تردید رستگاری ♦ اگر گام در معبدی نهادی تا اوج فروتنی و هراس خود را اظهار کنی ، برای همیشه برتری کسی نسبت به کس دیگر نخواهی یافت . برای تو کافی است که گام در معبدی نهی ، بی آنکه کسی تو را ببیند ♦ هنگامی که در سکوت شب گوش فرا دهی خواهی شنید که کوهها و دریاها و جنگلها با خود کم بینی و هراس خاصی نیایش می کنند ♦ چون عاشقی آمد، سزاوار نباشد این گفتار که : خدا در قلب من است ، شایسته تر آن که گفته آید : من در قلب خداوندم. ♦ اندوه و نشاط همواره دوشادوش هم سفر کنند و در آن هنگام که یکی بر سفره ی شما نشسته است ، دیگری در رختخوابتان آرمیده باشد.شما پیوسته چون ترازویید بی تکلیف در میانه اندوه و نشاط ♦ بسیاری از دین ها به شیشه پنجره می مانند.راستی را از پس آنها می بینیم، اما خود، ما را از راستی جدا می کنند ♦ حاشا که آواز آزادی از پس میله و زنجیر به گوش تواند رسید و از گلوگاه مرغان اسیر ♦ چه ناچیز است زندگی کسی که با دست هایش چهره خویش را از جهان جدا ساخته و چیزی نمی بیند، جز خطوط باریک انگشتانش را ♦ نیازهای انسان در حال دگرگونی است و تنها چیزی که دگرگون نمی شود عشق به اوست ؟ زیرا عشق او باید پاسخگوی نیازهایش باشد ♦ اگر کار و کوشش با محبت توام نباشد پوچ و بی ثمر است ، زیرا اگر شما با محبت به تلاش برخیزید ، می توانید ارواح خویش را با یکدیگر گره بزنید و آنگاه همه شما با خدای بزرگ پیوند خورده اید ♦ ذات آدمی اقیانوسی است خارج از محدوده وزن و سنجش . ذات خود را شکوفا می سازد مانند گلی با گلبرگهای غیر قابل شمارش ♦ در پهنه ی پندار و خلسه ی خیال ، فراتر از پیروزیهای خود بر نشوید ، و فروتر از شکستهای خود نروید ♦ پیشوایان ، دانه های نبات و گیاهان ناشناخته و شگفت انگیزی هستند که به هنگام باروری و کمال قلبشان به باد هدیه می شود تا بر روی زمین پراکنده شوند ♦ تاسف ، ابرسیاهی است که آسمان ذهن آدمی را تیره می سازد در حالی که تاثیر جرائم را محو نمی کند ♦ نفرین بر او که با بدکار به اندرز خواهی آمده همدستی کند. زیرا همرایی با بدکار مایه رسوایی، و گوش دادن به دروغ خیانت است ♦ به روزگار شیرین رفاقت سفره ی خنده بگسترید و نان شادمانی قسمت کنید . به شبنم این بهانه های کوچک است که در دل ، سپیده می دمد و جان تازه می شود ♦ این کودکان فرزندان شما نی اند ، آنان پسران و دختران اشتیاق حیاتند و هم از برای او .از شما گذر کنند و به دنیا سفر کنند ، لیکن از شما نیایند . همراهی تان کنند ، اما از شما نباشند ♦ از یک خود کامه، یک بدکار، یک گستاخ، یا کسی که سرفرازی درونی اش را رها کرده، چشم نیک رای نداشته باش ♦ دهش (بخشش )، آنگاه که از ثروت است و از مکنت ، هر چه بسیار ، باز اندک باشد ، که واقعیت بخشش ، ایثار از خویشتن است
[ شنبه 92/1/17 ] [ 9:58 عصر ] [ داود خانبابایی ]
[ ]
|
آرشیو مطالب | |
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |